همه چیز از ایده آل هام فرسنگ ها فاصله داره.
کاش همون شب که ساعت یک از حیاط خوابگاه برگشتم تو اتاقم و پریدم بالای تختم و دستهام یخ زده بود
براش مینوشتم
"بابت این یک هفته ممنون خوش گذشت ما تفاوت های انکار نشدنی داریم ادامه به صلاحمان نیست خدانگهدار "
اما گفتم بیرون سرد بود و با شوق خوابیدم.
کاش هیچ وقت اینقدر شوخی وار ادامه نمیدادم تا به اینجا نمیرسید.
آه لعنت به بیتجربگی لعنت به احساسات کنترل نشده.
درباره این سایت